.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

گران‌ترین خیابان سئول!/تصاویر

خیابان تهران یک خیابان در بخش گنگ‌نام شهر سئول کره جنوبی است که در حال حاضر گران ترین و اعیانی ترین خیابان سئول می‌باشد.
برترین ها: دفاتر مرکزی شرکت های سامسونگ و هینیکس در این خیابان قرار دارند. گرانترین و بلندترین سازهٔ این خیابان دولت کلان شهری سئول نام دارد که قیمت آن ۲۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ ون (۲۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ دلار) برآورد می شود.

پیش از انقلاب به دنبال مسافرت شهردار وقت تهران به سئول در سال ۱۳۵۴ در جهت همکاری میان دو کشور سنگ بنای دو خیابان بزرگ در پایتخت دو کشور گذاشته شد.

خیابانی در تهران به نام خیابان سئول و خیابانی در سئول به نام خیابان تهران نام گذاری شد.







 
 


:: موضوعات مرتبط: اخبار , جهان شناسی , سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1026
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : جمعه 4 مهر 1393
.

شهر تهران                 

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، نازگل انصاری‌نیا درباره‌ی برگزاری سومین نمایشگاه انفرادی‌اش در نگارستان «آن»، اظهار کرد: نمایشگاه «پوست انداختن» شامل دو مجموعه کار است که بین سال‌های 1391 و 1393 تولید شده‌اند. این دو مجموعه با نام‌های «ساخت و پرداخت» و «پوسته» به‌نمایش گذاشته می‌شوند. مجموعه‌ی نخست حجم‌هایی به‌شکل ماکت معماری و مجموعه‌ی دوم، چیدمان بزرگی از کاغذ است.

او ادامه داد: این دو پروژه روی تغییرات سال‌های اخیر تهران تمرکز دارند؛ در این چند سال، شاهد رشد سریع ساخت‌وساز، تخریب ساختمان‌های قدیمی و تغییر ماهیت شهر بوده‌ایم، به‌طوری‌ که بخش بزرگی از خاطرات جمعی ما و همچنین فضای باز شهری در معرض نابودی است. مجموعه‌ی «پوسته» روی این موضوع تمرکز دارد.

انصاری‌نیا همچنین گفت: پروژه‌ی دیگر هم ساخت و پرداخت نقاشی‌های دیواری را موضوع قرار می‌دهد که با مضامین معماری سنتی بر دیوار بناهای جدید شهر کشیده شده و امکان وجود این فضاها را با سه‌بعدی کردن دیوارنگاره‌ها امتحان می‌کند. این حجم‌ها فقط اشاره‌ای است به این موضوع است و نمی‌خواهد پیامی را به مخاطبش تفهیم کند.

انصاری‌نیا لیسانس طراحی گرافیک و فوق لیسانس هنرهای تجسمی دارد. این هنرمند نمایشگاه‌های مختلفی را در داخل و خارج از کشور برگزار کرده است.

نمایشگاه «پوست انداختن» چهارم مهرماه در نگارستان «آن» به نشانی ونک، خیابان سئول، شماره‌ی 40 افتتاح می‌شود و تا 29 مهرماه میزبان علاقه‌مندان خواهد بود. نگارستان «آن» شنبه‌ها تعطیل است.

منبع: ایسنا



:: موضوعات مرتبط: اخبار , سرگرمی , ایران شناسی , عجایب جهان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1098
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : جمعه 4 مهر 1393
.

پیرترین موجود زنده بر روی زمین+ عکس

این لاک پشت پیر آب مروارید دارد و این باعث شده تا بینایش را از دست بدهد و حس بویایی او هم به مرور زمان ضعیف شده تا جایی که او فقط هفته ای یک بار برای تغذیه به بیرون می آید و بقیه روز ها را به استراحت در یک روستای کوچک بریتانیایی می گذراند.
به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگارانشاید این را باور نکنید ولی " جاناتان " یک لاک پشت غول پیکر واقعی است که بین 160 تا 180 سال عمر دارد. او احتمالا در اوایل سال 1830 میلادی به دنیا آمده است زیرا عکس های قدیمی او که در سال 1902 گرفته شده است او را تازه در سن بزرگ سالیش یعنی حدود 50 سالگی نشان میدهد.

 

این لاک پشت پیر آب مروارید دارد و این باعث شده تا بینایش را از دست بدهد و حس بویایی او هم به مرور زمان ضعیف شده تا جایی که او فقط هفته ای یک بار برای تغذیه به بیرون می آید و بقیه روز ها را به استراحت در یک روستای کوچک بریتانیایی می گذراند.فکر کردن به اینکه این لاک پشت چه روز هایی را پشت سر گذاشته است و چه وقایعی را دیده واقعا حیرت انگیز است.

 

 

 

 

 

 






:: موضوعات مرتبط: زیست شناسی , اخبار , سرگرمی , عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 923
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 26 مرداد 1393
.
 
 
این روزها خودروهای عجیب وغریب در جهان زیاد دیده می شود.خودروهایی که با منظور و هدف متفاوت تزئین و بازسازی می شود. غالباً خودروهایی که از آنها برای این مقاصد مورد استفاده قرار می گیرند،قدیمی و بلا استفاده هستند. "رکس روزنبرگ" یکی از دارندگان خودروهای هنری است که خودش آن را خلق کرده است. او خودروی خود را با ایده از کار یک دندان پزشک و تمام چیزهایی که یک دکتر با آن در ارتباط است ساخته است. بر روی تمام بدنه خودرو با استفاده از دندان مصنوعی پوشیده شده است.
به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاراناین روزها خودروهای عجیب وغریب در جهان زیاد دیده می شود.خودروهایی که با منظور و هدف متفاوت تزئین و بازسازی می شود. غالباً خودروهایی که از آنها برای این مقاصد مورد استفاده قرار می گیرند،قدیمی و بلا استفاده هستند.

"رکس روزنبرگ" یکی از دارندگان خودروهای هنری است که خودش آن را خلق کرده است. او خودروی خود را با ایده از کار یک دندان پزشک و تمام چیزهایی که یک دکتر با آن در ارتباط است ساخته است. بر روی تمام بدنه خودرو با استفاده از دندان مصنوعی پوشیده شده است.

در کنار دندان مصنوعی‌ها که همه جا هستند می‌توان به مانکن‌های آموزشی، جعبه‌های خمیر دندان و تیوپ‌های خالی خمیر دندان اشاره کرد. این خودرو حالا پس از اتمام کار تزئین به جمع ۱۰۰۰ خودروی هنری پیوسته است که در آمریکا حضور دارند.

آقای روزنبرگ در سال ۲۰۰۵ یک سوبارو خریداری می‌کند و از‌‌ همان موقع به فکر این بود تا راهی جدید برای خلق خودروی منحصر به فرد پیدا کند تا اینکه بالاخره در یک نمایشگاه خودروهای هنری این ایده به ذهنش رسیده است.

او چندین ماه برای ساخت این خودرو زمان صرف کرده است و سپس سفری ۹۰ هزار مایلی را با آن آغاز نمود و در بیش از ۴۰ نمایشگاه خودروهای هنری اثر دندانی خود را نمایش داد.


:: موضوعات مرتبط: اخبار , سرگرمی , ماشین , ,
:: بازدید از این مطلب : 1080
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : شنبه 11 مرداد 1393
.

چگونه خش روی گوشی را از بین ببریم؟

 
در این مطلب شمارا با هشت راه حل برای از بین بردن خش‌های کوچک روی صفحات نمایش و بدنه موبایل آشنا می‌کنیم.
 
دنیای فناوری اطلاعات: در اینجا شما را با هشت راه حل برای از بین بردن خش‌های کوچک روی صفحات نمایش و بدنه موبایل آشنا می‌کنیم. پیش از آغاز این مراحل تلفن همراه خود را خاموش کرده و در صورت امکان باتری آن را خارج کنید از احتمال آسیب دیدن دستگاه بر اثر تماس با مایعات جلوگیری کنید

چگونه خش روی گوشی را از بین ببریم !

۱- خمیردندان!

بله درست می‌بینید خمیردندان ( نه خمیردندان‌های ژله‌ای) می‌توانند در از بین بردن خش و خطوط موثر باشند. روش کار بدین گونه است:

- یک مقدام کم از خمیردندان را روی یک تکه لباس یا پارچه کتان تمیز بمالید

- به ارامی و برا حرکات گردشی آن را روی صفحه نمایش بکشید تا خش‌ها محو شوند.

- با یک پارچه مرطوب خمیردندان را از روی صفحه نمایش پاک کنید.

۲- کرم از بین برنده خش ماشین

برخی از کرم‌های از بین برنده خش خودرو مانند Turtle Wax ، ۳M Scratch یا Swirl Remover می‌توانند باعث رفع خش و خطوط صفحه نمایش موبایل هم بشوند. فقط مراقب باشید که خیلی به آرامی اینکار را انجام دهید.

۳ – کاغذ سمباده

استفاده از کاغذ سمباده یک روش نسبتا تهاجمی ولی موثر برای از بین بردن خش و خطوط است اما عمدتا این روش برای خش‌های پشت یا بدنه گوشی مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای تاثیر این روش استفاده از یک کاغذ سمباده مناسب بسیار ریز و فشار بسیار کم آن به صفحه نمایش ضروری است. با این حال استفاده از کاغذ سمباده‌های نامناسب و یا استفاده نادرست از این روش عملا می‌تواند باعث ایجاد خش‌های بیشتری روی صفحه نمایش هم بشود. بنابراین اگر به صحت عملکرد این روش و کاغذ سمباده مناسب مطمئن نیستید به هیچ وجه از این روش استفاده نکنید.

۴- جوش شیرین

با جوش شیرین هم شما می‌توانید خطوط روی گوشی را از بین ببرید. روش کار به این شکل است:‌

مقداری از جوش شیرین را با آب مخلوط کنید و آن را بهم بزنید تا یک حالت خمیری به خود بگیرد. سپس با یک پارچه تمیز مقداری از آن را روی خش‌ها بمالید. سپس صفحه نمایش را کاملا و خوب تمیز کنید

۵- پودر بچه

مقداری آب به مقداری پودر بچه در یک ظرف اضافه کنید تا یک حالت خمیری به خود بگیرد و سپس همانند روش بالایی آن را به آرامی روی خش ها بمالید و سپس تمیز کنید.

۶ – روغن سبزیجات

برای خش‌های کوچک و نه چندان واضح مقداری روغن سبزیجات واقعا می‌تواند معجزه کند.

۷ – تخم مرغ و سولفات پتاسیم + آلومینیوم

بنا به گفته یاهو مخلوط کردن سفید تخم مرغ و سولفات پتاسیم آلومینیوم هم می‌تواند تاثیری در از بین بردن خش و خطوط داشته باشد.

سفیده یک تخم مرغ را با یک قاشق از سولفات پتاسیم مخلوط کنید و ان را تا ۱۵۰ درجه فارنهایت گرم کنید. یک پارچه تمیز را به این محلول درست شده آغشته کنید و سپس آن را درون یک فویل آلومینیومی بپیچید و آن را تا ۳۰۰ درجه حرارت دهید تا کاملا خشک شود. سپس پارچه را به مدت ۲۰ تا ۳۰ ثانیه بشویید . این کار را سه بار تکرار کنید و بعد اجازه بدهید پارچه تا ۴۸ ساعت در فضای آزاد خشک شود. حالا با این پارچه میتوانید خش‌هارا پاک کنید.

۸ – پولیش

استفاده از پولیش‌هایی چون Brasso و Silvo کار پرریسکی است و می‌تواند حتی لایه کوتینگ صفحه نمایش را کاملا از بین ببرد بنابراین ریسک این کار متوجه باشید.

نظرات خود را در باره ی این مطلب با ما در میان بگذارید .


:: موضوعات مرتبط: اخبار , اختراعات و ایده ها , سرگرمی , تکنولوژی , ,
:: بازدید از این مطلب : 967
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 12 تير 1393
.

پاناسونیک پشتیبانی از LTE و پردازنده‌ی هسول را به لپ‌تاپ جان‌سخت و هیبریدی CF-C2 اضافه کرد

   

   

 
پاناسونیک پشتیبانی از LTE و پردازنده‌ی هسول را به لپ‌تاپ جان‌سخت و هیبریدی CF-C2 اضافه کرد
 
 

  کمپانی ژاپنی پاناسونیک لپ‌تاپ CF-C2 خود را مجهز مودم LTE با قابلیت کار با اپراتور‌های با فرکانس‌های مخابراتی مختلف کرده است، همچنین از دیگر تغییرات اعمال شده می‌توان به اضافه شدن ویندوز 8.1 و پردازنده‌ی هسول Core i5 اشاره کرد.کارت شبکه‌ی بی‌سیم این امکان را برای کاربران مهیا می‌کند تا بصورت نرم‌افزاری از میان سیگنال‌های موجود، بهترین مورد ممکن را انتخاب کرده و به آن متصل شود.

همچنین بروزرسانی‌های انجام شده در برخی دیگر از سخت‌افزار داخلی عمر باتری این لپ‌تاپ هیبریدی را تا 14 ساعت افزایش داده است. لپ‌تاپ هیبریدی پاناسونیک در ماه جاری میلادی به بازار عرضه خواهد شد و قیمت آن از 1,999 دلار آغاز خواهد شد. شاید این مبلغ برای یک لپ‌تاپ هیبریدی جان سخت مبلغ اندکی باشد.



:: موضوعات مرتبط: اخبار , سرگرمی , تکنولوژی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1071
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : شنبه 31 خرداد 1393
.

پپسی‌کولا نام شرکتی آمریکایی است که در سال 1898 توسط داروساز جوانی به نام کیلب برادهم اهل نیوبرن در ایالت کارولینای شمالی در کشور آمریکا بنیانگذاری شد.

 
 
به گزارش نامه نیوز به نقل از جام نیوز: پپسی‌کولا نام شرکتی آمریکایی است که در سال 1898 توسط داروساز جوانی به نام کیلب برادهم اهل نیوبرن در ایالت کارولینای شمالی در کشور آمریکا بنیانگذاری شد. این شرکت در زمینه تولید انواع نوشیدنی‌های غیر الکلی فعالیت داشت که پپسی معروف‌ترین آن‌هاست. این شرکت در سال ۱۹۶۵ با شرکت فریتو‌لی ادغام شد و شرکت پپسی‌کو بوجود آمد.

تصاویر زیر مربوط به تولیدات و تبلیغات پپسی کولا در سال 1956 در تهران می باشد.

یادش بخیر پپسی کولا... +عکس

یادش بخیر پپسی کولا... +عکس

یادش بخیر پپسی کولا... +عکس

یادش بخیر پپسی کولا... +عکس

یادش بخیر پپسی کولا... +عکس
 


:: موضوعات مرتبط: جهان شناسی , مشاهیر , سرگرمی , عکس , ,
:: بازدید از این مطلب : 1344
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 29 خرداد 1393
.
خوش شانس ترین انسان روی زمین + عکس
 
 
پیدا کردن یک شغل مناسب همیشه بسیار سخت بوده است، به همین دلیل معمولا سال ها ممکن است یک فرد در شغلی نه چندان مناسب گیر کرده باشد. همه شغل ها سختی های خود را دارند و به سختی می توان کاری راحت میان آن ها با درآمد خوب پیدا کرد.
 
خوش شانس ترین انسان روی زمین + عکس
 
 
 

باشگاه خبرنگاران: "اندرو اسمیت" یکی از خوش شانس ترین انسان های روی زمین است زیرا او بهترین شغل دنیا را بدست آورده است و به عنوان "مسئول تفریحات" یکی از ایالات استرالیا منسوب شده است و حالا باید شش ماه تنها به تفریح و خوش گذرانی برود.

او در این شغل خود باید به تمام تفریحات موجود در این کشور بپردازد و در طول شش ماه ۸۰۲ هزار تفریح متفاوت را امتحان کند. او این شغل بسیار خوب را در طی یک مسابقه برنده شده است و حالا خوش شانس ترین استرالیایی هم شناخته می شود.


او در طول روز بسیار مشغول است و باید از هوانوردی تا کوهنوردی و بازی های مختلف را انجام دهد و این تنها یک صدم از کارهایی است که باید امتحان کند. او درمورد شغل جالبش اینگونه می گوید که تا به حال به این اندازه زندگی خوبی نداشته است.


در پایان این شغل جالب اندرو اسمیت تمام تفریحات یک کشور را انجام داده و صاحب ۹۳ هزار دلار که حقوق این شغل است شده است.

 



:: موضوعات مرتبط: اخبار , مشاهیر , روانشناسی , سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 931
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : جمعه 29 فروردين 1393
.
ورود ضحاک با "جنون سیاه" به بازار گیم
قم فردا: بازی علمی تخیلی "جنون سیاه:تله " با داستاني کاملا ايراني و برگرفته از اسطوره کهن ضحاک در شاهنامه فردوسي وارد بازار گیم کشور می شود.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا؛ بازی "جنون سیاه:تله " از تولیدات بنیاد ملی بازی های رایانه ای است که  70 درصد از مرحله تولید آن سپری شده  و قرار است سال 93 وارد بازار گیم شود؛ این بازی در قالب سبک سوم شخص تيرانداز و گونه(ژانر) اکشن وحشت تولید شده است.

ژانر علمی تخیلی و وحشت از گونه های متفاوت و جذاب در دنیای بازی سازی بوده و به علت نیاز به قدرت هنری و فنی بالا، توسعه آنها چندان ساده نیست اما با این وجود اکنون بازیهای بسیاری از این نوع در کشور در حال تولید است.

بازی رایانه ای" جنون سیاه:تله " به طراحی هادی جعفری منفرد و با حمایت بنیاد ملی بازیهای رایانه ای در شرکت فن آوران توسن گام در حال تولید بوده و اواسط سال آینده در شبکه توزیع قرار می گیرد.

این بازی دارای داستاني کاملا ايراني بوده که برگرفته از اسطوره کهن ضحاک در شاهنامه فردوسي است. در واقع " جنون سیاه:تله "روايتي نو از مفاهيم نهفته در آن اسطوره کهن که در فضايي علمي تخيلي در آينده رخ مي دهد، است.

عنصر داستان در اين بازي بسيار بيشتر از معمول بازي هاي ساخته شده مورد توجه بوده و اين روند در گستردگی بازي نامه مشخص است.

داستان " جنون سیاه:تله " که در آينده اي نامعلوم رخ مي دهد، حکايت پليس جواني است که در يکي از روزهاي عادي کاري اش، ناگهان با پديده اي عجيب و موجوداتي ناشناخته روبه رو مي شود که حاصل نبوغ دانشمندي شيطان صفت هستند. این داستان از يک سو چشم به آينده اي تاريک براي جهان و از سوي ديگر نگاهي به اسطوره هاي کهن و باستاني دارد.

" جنون سیاه:تله "با دارا بودن حدود 10 ساعت گيم پلي، تجربه اي جدید از بازي هاي ايراني را در مقابل مخاطبانش قرار داده و بازيکنان در این گیم ایرانی با محيط هايي متنوع و خيره کننده روبه رو می شوند.



:: موضوعات مرتبط: اخبار , سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 907
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : یک شنبه 6 بهمن 1392
.
 
 
یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۲ - ۲۱:۳۲
کیوان جوادی نوجوان 16 ساله ایرانی امسال موفق شد برای اولین بار مدال طلای مسابقات در شاخه فوتبال را برای کشور ایران در مسابقات WCG به دست آورد. او پس از پشت سر گذاشتن رقبایی از کشورهای چین، آرژانتین و آلمان در دور نهایی مسابقات توانست رتبه اول را کسب کند و مدال طلا را از آن خود کند.
 
وی در هر سه مسابقه خود، 2 گل به حریفانش زده و در بازی دوم و سوم هم یک گل دریافت کرده است که در نوع خود جالب توجه است. در مسابقات WCG تقریبا تمامی گیمرهای حرفه ای جهان حضور دارند و با یکدیگر به رقابت می پردازند و برای جایگاه اول می جنگند. مدال طلای WCG علاوه بر جایزه 10 هزار دلاری، افتخار بهترین گیمر فیفا 14 جهان را هم برای جوادی 16 ساله به همراه دارد.

کیوان جوادی در سمت چپ

مرتضی منتظر الظهور که در همین شاخه رقابت می کردند نتوانست از دور گروهی بالاتر بیاید و در اوایل راه حذف شد. شهریار شاکی هم که در مسابقات Starcraft II فعالیت دارد و پیش از این قهرمانی های بسیاری کسب کرده، هم رتبه قابل توجهی در این مسابقات کسب نکرد.
 
World Cyber Games یک مسابقات سالانه است که در کشورهای مختلفی برگزار می شود و در آن بهترین گیمرهای جهان در شاخه های متفاوتی حضور دارند. طی دو سال اخیر این مسابقات در چین برگزار شده و مجموع جوایز اهدایی بیش از 300 هزار دلار است. مسابقات امسال در 9 شاخه پیگیری شد.


:: موضوعات مرتبط: اخبار , سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 773
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : جمعه 15 آذر 1392
.

 

لحظه تولد مورچه را دیده اید؟/عکس

مورچه‌ها همه جا هستند، هر جایی که یک تکه بیسکوئیت از دستتان به زمین بیفتد چند دقیقه بعد تعدادی از آنها را خواهید دید که دور آن جمع شده و بیسکوئیت را تکه تکه کرده و با خود می‌برند.
تصاویری که در ادامه آمده، تصویرگر لحظات تولد مورچه است، تصاویری حیرت انگیز از بیرون آمدن یکی از موجودات کوچک دنیا از درون تخم.

مجموعه مورچه‌ها یک ملکه دارند که مسئول تخم‌گذاری است، این ملکه در اکثر گونه‌ها تنها یک بار جفت‌گیری می‌کند و جفت او پس از جفت گیری می‌میرد، البته خود ملکه هم خوش شانس نیست و در بسیاری از گونه‌ها پس از تخم گذاری کشته شده یا از لانه بیرون انداخته می شود.

 
مورچه‌های کارگر مسئول نگهداری از تخم‌ها هستند و ملکه باید سعی کند تا بیشترین تعداد تخم ممکن را بگذارد زیرا عمر مورچه‌های کارگر تنها 2 تا 3 هفته است و باید همیشه به قدری تخم موجود باشد که مجموعه مورچه بتواند به حیات خود ادامه دهد.

تخم های مورچه تا زمان به دنیا آمدن در مراقبت کامل مورچه‌های کارگر هستند و جالب است که در وقت خارج شدن مورچه‌ها از تخم، این موجودات ریز به یکدیگر کمک می کنند.


 


:: موضوعات مرتبط: اخبار , روانشناسی , سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 944
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 9 آبان 1392
.
سنگين ترين نوزاد جهان

«ماکسيم مارين» زني انگليسي است که در زايماني طبيعي دختري به وزن 6کيلو و 200گرم را به دنيا آورد که رکورد سنگين ترين نوزاد متولد شده از طريق زايمان طبيعي را در گينس از آن خود کرده است. البته عنوان سنگين ترين نوزاد جهان که نام او در کتاب گينس ثبت شده است به نوزادي در کانادا با 10 کيلو وزن تعلق دارد.



:: موضوعات مرتبط: اخبار , سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 851
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : شنبه 9 شهريور 1392
.

عاقبت یک بازیگوشی!+تصاویر

سامانه 125 آتش نشانی شهریار از گیر کردن دست پسربچه ای هفت ساله در کف شوی حمام منزلشان در امیریه شهریار مطلع شد و بلافاصله گروه امداد و نجات به محل اعزام شدند.

در این حادثه کودک ۷ ساله ای به علت بازیگوشی و درآوردن صابون از داخل کف شوی حمام دست خود را تا مچ داخل کف شویی می کند اما به یکباره دستش گیر و با تلاش بسیار نیز خارج نمی شود.

 

 

گفتنی است، امدادگران با امکانات و تجهیزات کامل به کمک کودک شتافتند و موفق شدند با تلاش دست وی را آزاد و رها نمودند.

yjc.ir



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1012
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : جمعه 8 شهريور 1392
.

پسرا بادختراسرامتحان

پسرا بادختراسرامتحان



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1426
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

دانشجوی نرم افزار



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1260
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.
ترول سفر آنتالیا


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1338
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

درس خوان ها

درس خوان ها



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1275
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

اصل ترول

اصل ترول

با تشکر از پگاه عزیز بابت ارسال این ترول به ترول دات آی آر



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1381
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.
 


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

زاااااااااااارت



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1291
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

وقته امتحاناته! مواظب باشید

وقته امتحاناته! مواظب باشید


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1199
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

تفاوت دخترا و پسرا در یک ترول

تفاوت دخترا و پسرا در یک ترول



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1090
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

ترول بهشت زهرا



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1197
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

باب اسفنجی

باب اسفنجی



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1190
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.
 
سریع‌ترین موتورسوار نابینا +تصاویر

       این مرد از کودکی علاقه به رانندگی داشته است و از همان زمان با کمک پدرش توانست بدون آنکه اطرافش را ببیند محیط را تشخیص داده و موتور سواری یا دوچرخه سواری کند. البته در این راه بسیار اذیت هم شده و چندین بار آسیب های وحشتناکی به او وارد شده است.                
 

راه دانشجو: یکی از کارهایی که نابینایان از انجام ان محروم هستند رانندگی با موتورسیکلت یا خودرو است زیرا برای رانندگی همیشه نیاز به یک حواس جمع و چشمانی بیناست تا موقعیت اطراف کاملا شناسایی شود اما این نکات نمی توانند برای نابینایان با اراده محدود کننده باشد.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، "استوارت گان" مردی 39 ساله است که از قدرت بینایی محروم است توانست با علاقه ای که به موتورسیکلت دارد یک رکورد جدید را در قسمت سرعت برای خود به ثبت برساند تا نامش برای سال آینده وارد کتاب رکوردهای گینس شود.
این مرد از کودکی علاقه به رانندگی داشته است و از همان زمان با کمک پدرش توانست بدون آنکه اطرافش را ببیند محیط را تشخیص داده و موتور سواری یا دوچرخه سواری کند. البته در این راه بسیار اذیت هم شده و چندین بار آسیب های وحشتناکی به او وارد شده است.
این مرد انگلیسی چند روز پییش با یک موتور سیکلت مسابقه ای توانست پیستی را دور زده و خود را به سرعت 230 کیلومتر بر ساعت برساند. این سرعت باعث شکسته شدن رکورد سرعت شده و نام این مرد وارد کتاب رکوردهای گینس خواهد شد.


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1345
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 29 مرداد 1392
.

ترول عیدی ۲

ترول عیدی 2



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1268
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

پول در آوردن از اینترنت

پول در آوردن از اینترنت



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

ترول باد و موهای من!

 

ترول باد و موهای من!



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1293
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

من هویجم؟!



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1296
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

گوسفندا!

گوسفندا!



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1199
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

سطح من

سطح من



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1419
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

کودکی من و شما

کودکی من و شما

 

 



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1174
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

فروشگاه های ایران و اروپا

فروشگاه های ایران و اروپا



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1147
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

اصغر…

اصغر...



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1211
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : دو شنبه 28 مرداد 1392
.

داستان بر دار کردنِ حسنک وزیر قصه

فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حالِ بر دار کردن این مرد، و پس به شرح قصه شد[1]. امروز که من این قصه آغاز می کنم، در ذی الحجه سنه خمسین و اربعمائه[2]، در فرّح روزگار سلطان معظّم، ابوشجاع فرخزاد بن ناصر دین الله، اَطالَ اللهُ بقائَه، از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند، در گوشه ای افتاده، و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است، و به پاسخِ آن که از وی رفت گرفتار[3]. و ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آمد به هیچ حال. چه، عمر من به شصت و پنج آمده، و بر اثر وی می بباید رفت و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربُّدی کشد، و خوانندگان این تصنیف گویند:«شرم باد این پیر را!» بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند.
این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود. اما شرارت و زَعارتی در طبع وی مؤکّد شده و لا تَبدیلَ لِخَلقِ الله و با آن شرارت، دل سوزی نداشت، و همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری حشم گرفتی و آن چاکر را لَت زدی و فروگرفتی، این مرد از کرانه بجَستی و فرصتی جُستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی و آنگاه لاف زدی که فلان را من گرفتم و اگر کرد، دید و چشید و خردمندان دانستندی که نه چنان است، و سری می جنبانیدندی و پوشیده خنده می زدندی که وی گزافگوی است. جز استادم[4] که وی را[5] فرو نتوانست برد، با آن همه حیلت که در باب وی ساخت. از آن[6] در باب وی به کام نتوانست رسید، که قضای ایزد با تضریب های وی موافقت و مساعدت نکرد، و دیگر که بونصر مردی بود عاقبت نگر، در روزگار امیر محمود، رضی الله عنه، بی آن که مخدوم خود را خیانتی کرد[7]، دل این مسعود را، رحمه الله علیه، نگاه داشت به همه چیزها، که دانست تخت مُلک پس از پدر وی را خواهد بود. و حال حسنک دیگر بود[8]، که بر هوای امیر محمد و نگاهداشتِ دل و فرمان محمود، این خداوندزاده را[9] بیازرد و چیزها کرد و گفت که اَکفاء آن را احتمال نکنند تا به پادشاه چه رسد. همچنان که جعفر برمکی و این طبقه وزیری کردند به روزگار هارون الرشید، و عاقبتِ کار ایشان همان بود که از آنِ این وزیر آمد. و چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان، که مُحال است روباهان را با شیران چخیدن. و بوسهل، با جاه و نعمت و مردمش، در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی فضل جای دیگر نشیند[10] اما چون تعدّی ها رفت از وی که پیش از این در تاریخ بیاورده ام، یکی آن بود که عبدوس را گفت:«امیرت را بگوی که من آن چه کنم به فرمان خداوند خود می کنم، اگر وقتی تخت مُلک به تو رسد حسنک را بر دار باید کرد.» لاجرم چون سلطان پادشاه شد، این مرد بر مرکب چوبین نشست. و بوسهل و غیر بوسهل در این کیسنتد[11]، که حسنک عاقبتِ تهور و تهدّی خود کشید. و پادشاه به هیچ حال بر سه چیز اغضا نکند: الَخلَلُ فی المُلکِ و افشاءُ السِّرِّ و التَعَّرُّضُ لِلعِرضِ و نَعوذَ باللهِ منَالخِذلانِ.

چون حسنک را از بُست به هرات آوردند بوسهل زوزنی او را به علی رایض، چاکر خویش، سپرد؛ و رسید بدو از انواع استخفاف آن چه رسید؛ که چون بازجُستی نبود کار و حال او را، انتقام ها و تشفّی ها رفت و بدان سبب مردمان زبان بر بوسهل دراز کردند که: زده و افتاده را توان زد، مرد آن است که گفته اند العَفو عِندَالقُدرَهِ به کارتواند آور. قالَ اللهُ، تعالی، عَزَّ ذِکرُه، و قولهُ الحقّ:«الکاظمین الغیظَ و العافینَ عَنِ النّاسِ و اللهُ یحبُّ المُحسنینَ.»

و چون امیر مسعود، رضی الله عنه، از هرات قصد بلخ کرد، علی رایض حسنک را به بند می برد و اسخفاف می کرد و تشفبی و تعصّب[12] و انتقام می بود. هرچند می شنودم از علی پوشیده وقتی مرا گفت که «از هرچه بوسهل مثال داد، از کردارِ زشت در باب این مرد، از دَه یکی کرده آمدی و بسیار محابا رفتی.» و به بلخ در ایستاد[13] و در امیر دمید که ناچار حسنک را بر دار باید کرد. و امیر بس حلیم و کریم بود. و معتمد عبدوس گفت روزی پس از مرگ حسنک ازاستادم شنودم که «امیر، بوسهل را گفتی:«حُجتی و عذری باید کشتن این مرد را.» بوسهل گفت:«حجت بزرگ تر که مرد قرمطی[14] است و خلعت مصریان استد تا امیرالمؤمنین القادربالله بیازرد و نامه از امیر محمود باز گرفت[15] و اکنون پیوسته از این می گوید! و خداوند یاد دارد که به نشابور، رسول خلیفه آمد و لوا و خلعت آورد و منشور و پیغام در این باب بر چه جمله بود. فرمان خلیفه در این باب نگاه باید داشت.» امیر گفت:«تا در این معنی بیندیشم.»

پس از این هم استادم حکایت کرد از عبدوس که با بوسهل سخت بد بود[16] که «چون بوسهل در این باب بسیار بگفت، یک روز خواجه احمدِ حسن را، چون از بار باز می گشت، امیر گفت[17] که خواجه تنها به طارم بنشیند[18]، که سوی او پیغامی است بر زبان عبدوس. و خواجه به طارم رفت و امیر، رضی الله عنه، مرا[19] بخواند، و گفت:«خواجه احمد را بگوی که حال حسنک بر تو پوشیده نیست، که به روزگار پدرم چند درد در دل ما آورده است، و چون پدر ما گذشته شد چه قصدها کرد بزرگ[20]، در روزگار برادرم، و لیکن بِنَرفتش[21] و چون خدای، عزّ و جل، بدان آسانی تخت و ملک را به ما داد، اختیار آن است که عذر گناهان بپذیریم و به گذشته مشغول نشویم. اما در اعتقاد این مرد سخن می گویند، بدان که خلعت مصریان بستد به رغم خلیفه، و امیرالمؤمنین[22] بیازرد و مکاتبت از پدرم بگسست و می گویند رسول را به نشابور آمده بود و عهد و لوا و خلعت آورده، پیغام داده بود که حسنک قرمطی است، وی را بر دار باید کرد. و ما این به نشابور شنیده بودیم و نیکو یاد نیست. خواجه اندر این چه ببیند و چه گوید» چون پیغام بگزاردم خواجه دیری اندیشید پس مرا گفت:«بوسهل زوزنی را با حسنک چه افتاده است که چنین مبالغت ها در ریختن خون او گرفته است؟» گفتم:«نیکو نتوانم دانست، این مقدار شنوده ام که یک روز یه سرای حسنک شده بود، به روزگار وزارتش، پیاده و به دُرّاعه. پرده داری بر وی اسخفاف کرده بود و وی را بینداخته.» پس گفت:«خداوند را بگوی که در آن وقت که من به قلعتِ کالَنجَر بودم باز داشته، و قصد جان من کردند، و خدای، عزّ و جل، نگاه داشت، نذرها کردم و سوگندان خوردم که در خونِ کس، حق و ناحق، سخن نگویم. بدان وقت که حسنک از حج به بلخ آمد و ما قصد ماوراءالنهر کردیم و با قدرخان دیدار کردیم، پس از بازگشتن به غزنین ما را بنشاندند و معلوم نه که در باب حسنک چه رفت[23] و امیر ماضی به خلیفه سخن بر چه روی گفت. بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی بازپرسید. و امیر خداوند پادشاه است. آن چه فرمودنی است بفرماید که اگر بر وی قَرمطی درست گردد[24] در خون وی سخن نگویم. بدان که وی را[25] در این مالش که امروز منم مرادی بوده است[26]. و پوست باز کرده بدان گفتم که تا وی را[27] در باب من[28] سخن گفته نیاید که من از خون همه جهانیان بیزارم. و هرچند چنین است، از سلطان نصیحت باز نگیرم، که خیانت کرده باشم: تا[29] خون وی و هیچ کس نریزد البته، که خون ریختن کار بازی نیست.» چون این جواب بازبردم، سخت دیر اندیشید. پس گفت:«خواجه را بگوی آن چه واجب باشد فرموده آید.»

خاجه برخاست و سوی دیوان رفت. در راه مرا گفت که:«عبدوس! تا بتوانی، خداوند را بر آن دار که خون حسنک ریخته نیاید، که زشت نامی تولد گردد.» گفتم:«فرمانبردارم.» و بازگشتم و با سلطان بگفتم:«قضا در کمین بود، کار خویش می کرد.»

و پس از این مجلسی کرد با استادم[30]. او حکایت کرد که در آن خلوت چه رفت. گفت:«امیر پرسید مرا از حدیث حسنک، پس از آن از حدیث خلیفه و گفت:«چه گویی در دین و اعتقاد این مرد و خلعت ستدن از مصریان؟» من در ایستادم، و حال حسنک رفتن به حج تا آن گاه که از مدینه به وادی القُری بازگشت، بر راه شام، و خلعت مصری بگرفت، و ضرورتِ ستدن، و از موصل راه گردانیدن و به بغداد باز نشدن و خلیفه را به دل آمدن که مگر امیر محمود فرموده است، همه به تمامی شرح کردم. امیر گفت:«پس، از حسنک در این باب چه گناه بوده است؟ که اگر به راه بادیه آمدی در خونِ آن همه خلق شدی.» گفتم:«چنین بود. ولیکن خلیفه را چند گونهصورت کردند، تا نیک آزار گرفت و از جای بشد[31] و حسنک را قرمطی خواند. و در این معنی مکاتبات و آمد و شد بوده است. و امیر ماضی چنان که لجوجی و ضُجرتِ وی بود، یک روز گفت:«بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که من از بهرِ قَدرِ عباسیان انگشت در کرده ام، در همه جهان، و قَرمطی می جویم. و آن چه یافته آید و درست گردد، بر دار می کشند. و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده ام و با فرزندان و برادران من برابر است و اگر وی رمطی است من هم قرمطی باشم.» هرچند آن سخن پادشاهانه بود، به دیوان آمدم. و چنان نبشتم، نبشته ای که بندگان به خداوندان نویسند. و آخر، پس از آمد و شد بسیار، قرار بر آن گرفت که آن خلعت که حسنک استده بود و آن طرایف که نزدیک امیر محمود فرساده بودند، آن مصریان، با رسول به بغداد فرستند تا بسوزند. و چون رسول باز امد، امیر پرسید که:«آن خلعت و طرایف به کدام موضوع سوختند؟» که امیر را نیک درد آمده بود که حسنک را قرمطی خوانده بود خلیفه. و با آن همه وحشت و تعصب خلیفه زیادت می گشت، اندر نهان نه آشکارا، تا امیر محمود فرمان یافت. بنده آن چه رفته است به تمامی باز نمود. گفت:«بدانستم.».»

پس از این مجلس نیر بوسهل البته فرو ناایستاد از کار. روز سه شنبه بیست و هفتم صفر، چون بار بگسست[32]، امیر خواجه را گفت:«به طارم باید نشست، که حسنک را آن جا خواهند اورد با قُضات و مُزکّیان، تا آن چه خریده آمده است جمله به نامِ ما قباله نبشته شود و گواه گیرد بر خویشتن.» خواجه گفت:«چنین کنم.» و به طارم رفت. و جمله خواجه شماران و اعیان و صاحبِ دیوان رسالت[33] و خواجه بوالقاسم هرچند معزول بود و بوسهل زوزنی و بوسهل حمدوی آن جا آمدند. و امیر دانش مندِ نبیه و حاکم لشکر را، نصر خلف، آن جا فرستاد و قُضاتِ بلخ و اشراف و علما و فقها و مُعدِّلان و مُزَکّیان، کسانی که نامدار و فرا روی بودند، همه آن جا حاضر بودند و بنشسته.

چون این کوکبه راست شد، من که بوالفضلم و قومی، بیرون طارم بر دکان ها بودیم نشسته، در انتظار حسنک. یک ساعت ببود[34]، حسنک پیدا آمد بی بند، جُبّه ای داشت حبری رنگ با سیاه می زد[35]، خَلَق گونه، و دراعه و ردایی سخت پاکیزه، و دستاری نشابوری مالیده، و موزه میکائیلی نو در پای، و موی سر مالیده زیر دستار پوشیده کرده، اندک مایه پیدا می بود، و والی حَرَس با وی، و علی رایض، و بسیار پیاده از هر دستی. وی را به طارم بردند و تا نزدیک نماز پیشینبماند. پس بیرون آوردند و به حَرَس باز بردند. و بر اثر وی قضات و فقها بیرون آمدند. این مقدار شنودم که دو تن با یک دیگر می گفتند که:«خاجه بوسهل را بر این که آورد؟ که آب خویش ببرد.» بر اثر، خواجه احمد بیرون آمد با اعیان، و به خانه خود باز شد.

و نصر خلف دوست من[36] بود از وی پرسیدم که:«چه رفت؟[37]» گفت که:«چون حسنک بیامد، خواجه[38] بر پای خاست. چون او این مکرمت بکرد، همه اگر خواستند یا نه[39] بر پای خاستند. بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت، برخاست نه تمام و برخویشتن می ژکید. خواجه احمد او را گفت:«در همه کارها ناتمامی.» وی نیک از جای بشد. و خواجه، امیر حسنک را، هرچند خواست که پیش وی نشیند، نگذاشت و بر دست راست من [40] نشست؛ و دست راست، خواجه، ابوالقاسم و بوصر مشکان را بنشاند[41] هرچند بوالقاسم کثیر، معزول بود اما حرمتش سخت بزرگ بود و بوسهل بر دست چپ خواجه، از این نیز سخت تر بتابید[42]. و خواجه بزرگ روی به حسنک کرد و گفت:«خواجه چون می باشد و روزگار چگونه می گذارد؟» گفت:«جای شکر است.» خواجه گفت:«دل، شکسته نباید داشت، که چنین حال ها مردان را پیش آید. فرمانبرداری باید نمود به هرچه خداوند فرماید، که تا جان در تن است امید هزار راحت است و فَرَج است.» بوسهل را طاقت برسید[43]. گفت:«خداوند را کِرا کند که با چنین سگ قرمطی، که بر دار خواهند کرد به فرمان امیرالمؤمنین، چنین گفتن؟» خواجه به خشم در بوسهل نگریست. حسنک گفت:« سگ ندانم که بوده است، خاندان من و آن چه مرا بوده است از آلت و حشمت و نعمت، جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کارِ آدمی مرگ است. اگر امروز اجل رسیده است، کس باز نتواند داشت که بر دار کُشند یا جز دار، که بزرگ تر از حسینِ علی[44] نیم. این خواجه که مرا این می گوید، مرا شعر گفته است و بر در سرای من ایستاده است. اما حدیث قرمطی بِه از این باید، که او را بازداشتند[45] بدین تهمت نه مرا. و این معروف است. من چنین چیزها ندانم.» بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد. خواجه بانگ بر او زد و گفت:«این مجلس سلطان را که این جا نشسته ایم هیچ حرمت نیست! ما کاری را[46] گرد شده ایم، چون از این فارغ شویمریال این مرد پنج شش ماه است تا[47] در دست شماست، هرچه خواهی بکن.» بوسهل خاموش شد و تا آخر مجلس سخن نگفت.»

«و دو قباله[48] نبشته بودند، همه اسباب و ضیاع حسنک را به جمله از جهت سلطان. و یک یک ضیاع را نام بر وی خواندند. و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت. و آن سیم که معین کرده بودند بستد. و آن کسان گواهی نبشتند. و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضات نیز عَلَی الرّسمِ فی اَمثالِها. چون از این فارغ شدند، حسنک را گفتند:«باز باید گشت.» و وی روی به خواجه کرد و گفت:«زندگانی خواجه بزرگ دراز باد! به روزگار سلطان محمود، به فرمان وی، در باب خواجه ژاژ می خاییدم، که همه خطا بود، از فرمانبرداری چه چاره؟ به ستم وزارت مرا دادند و نه جای من بود. به باب خواجه هیچ قصدی نکردم و کسان خواجه را نواخته داشتم.» پس گفت:«من خطا کرده ام، و مستوجب هر عقوبتی هستم که خداوند فرماید. ولکن خداوند کریم مرا فرو نگذارد. دل از جان برداشته ام، از عیالان و فرزندان، اندیشه باید داشت. و خواجه مرا بِحِل کند.» و بگریست. حاضران را بر وی رحمت آمد. و خواجه آب در چشم آورد و گفت:«از من بِحِلی؛ و چنین نومید نباید بود که بهبود ممکن باشد. و من اندیشیدم و پذیرفتم از خدای، عزّ و جل، اگر قضایی است بر سرِ وی قومِ او را تیمر دارم[49].».»

«پس حسنک برخاست. و خواجه و قوم برخاستند. و چون همه بازگشتند و برفتند خواجه را بسیار عذر خواست و گفت:«با صفرای خویش برنیامدم.» و این مجلس را[50] حاکم لشکر و فقیه نبیه به امیر رسانیدند. و امیر، بوسهل را بخواند و نیک بمالید، که:«گرفتم که بر خون این مرد تشنه ای، وزیر ما را حرمت و حشمتی بایستی داشت.» بوسهل گفت:«از آن خویشتن ناشناسی که وی با خداوند در هرات کرد، در روزگار امیر محمود، یاد کردم[51]، خویشتن را نگاه نتوانستم داشت؛ و بیش[52] چنین سهو نیفتد.».»

«و از خواجه عمید عبدالرزاق[53] شنودم که:«این شب که دیگر روزِ آن، حسنک را بر دار می کردند، بوسهل نزدیک پردم آمد، نماز خفتن. پدرم گفت:«چرا آمده ای؟» گفت:«نخواهم رفت تا آن گاه که خداوند بخسبد، که نباید[54] رقعتی نویسد به سلطان، در باب حسنک به شفاعت.» پدرم گفت:«بنوشتمی، اما شما تباه کرده اید و سخت ناخوب است.» و به جایگاه خواب رفت.»

و آن روز و آن شب تدبیرِ بر دار کردنِ حسنک در پیش گرفتند. و دو مرد پیک راست کردند، با جامه پیکان که از بغداد آمده اند[55] و نامه خلیفه آورده اند که:«حسنکِ قرمطی را بر دار باید کرد و به سنگ بباید کشت، تا بار دیگر بر رغمِ خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد.»

چون کارها ساخته آمد، دیگر روز، چهارشنبه، دو روز مانده از صفر، امیر مسعود بر نشست و قصد شکار کرد و نشاط سه روزه، با ندیمان و خاصگان و مطربان؛ و در شهر خلیفه شهر را فرمود، داری زدن بر کرانِ مُصلاّی بلخ، فرودِ شارستان. و خلق روی آن جا نهاده بودند. بوسهل برنشست و آمد تا نزدیک دار، و [بر] بالایی ایستاد. و سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیارند. چون از کران بازار عاشقان در آوردند و میان شارستان رسید[56]، میکائیل بدان جا اسب بداشته بود، پذیره وی آمد. وی را مُواجر خواند و دشنام های زشت داد. حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد. عامه مردم او را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشت ها که بر زبان راند. و خواصِ مردم خود نتوان گفت که این میکائیل را چه گفتند. و پس از حسنک، این میکائیل، که خواهر ایاز را به زنی کرده بود، بسیار بلاها دید و محنت ها کشید، و امروز برجای است و به عبادت و قرآن خواندن مشغول شده است چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن.

و حسنک را به پای دار آوردند، نَعُوذُ باللهِ مِن قضاءِ السُّوءِ. و پیکان[57] را ایستادانیده بودند که:«از بغداد آمده اند.» قرآن خوانان قرآن می خواندند. حسنک را فرمودند که:«جامه بیرون کش!» وی دست اندر زیر کرد، و اِزاربند استوار کرد و پایچه های اِزار را ببست، و جُبّه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار، و برهنه با ازار بایستاد، و دست ها در هم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صدهزار نگار. و همه خلق به درد می گریستند. خُودی، روی پوش آهنی، آوردند، عمداً تنگ، چنان که روی و سرش را نپوشیدی. و آواز دادند که «سر و رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود، که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه.» و حسنک را همچنان می داشتند. و او لب می جنبانید و چیزی می خواند تا خُودی فراختر آوردند.

و در این میان احمدجامه دار بیامد سوار، و روی به حسنک کرد و پیغامی گفت که:«خداوند سلطان می گوید:«این آرزوی تست که خواسته بودی که:«چون پادشاه شوی ما را بر دار کن[58].» ما بر تو رحمت خواستیم کرد، اما امیرالمؤمنین نبشته است که تو قرمطی شده ای و به فرمان او بر دار می کنند.».»

حسنک البته هیچ پاسخ نداد. پس از آن، خُودِ فراختر که آورده بودند، سر و روی او را بدان بپوشانیدند. پس آواز دادند او را که:«بِدو!» دم نزد و از ایشان نیندیشید. هرکس گفتند:«شرم ندارید، مرد را که می بکُشید به دار، چنین کنید و گویید!» و خواستند که شوری بزرگ به پای شود[59]. سواران سوی عامّه تاختند و آن شور بنشاندند. و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود. و جلاّدش[60] استوار ببست، و رسن ها فرود آورد. وآواز دادند که:«سنگ دهید![61]» هیچ کس دست به سنگ نمی کرد، و همه زار زار می گریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند. و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده.

این است حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه اللهِ علیه، این بود که گفتی:«مرا دعای نیشابوریان بسازد.» و نساخت. و اگر زمین و آبِ مسلمانان به غصب بستد، نه زمین ماند و نه آب. و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمه الله علیهم. و این افسانه ای است بسیار با عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت، از بهر حُطام دنیا، به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل در این جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند...

رودکی گوید:

به سرای سپنج، مهمان را

دل نهادن همیشگی، نه رواست

زیر خاک اندرونت باید خفت

گرچه اکنونت خواب بر دیباست

با کسان بودنت چه سود کند؟

که به گور اندر شدن تنهاست

یار تو زیر خاک، مور و مگس

بَدَلِ آن که گیسوَت پیراست

آن که زلفین و گیسوَت پیراست

گرچه دینار یا درمش بهاست

چون ترا دید زردگونه شده

سرد گردد دلش، نه نابیناست

چون از این فارغ شدند، بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند، و حسنک تنها ماند، چنان که تنها آمده بود از شکم مادر. و پس از آن شنیدم از ابوالحسن خربلی، که دوست من بود و از مُختَصّان بوسهل که:«یک روز شراب می خورد[62] و با وی بودم، مجلسی نیکو آراسته و غلامان بسیار ایستاده و مطربان همه خوش آواز. در آن میان فرموده بود تا سر حسنک پنهان از ما آورده بودند و بداشته در طبقی با مِکَبَّه[63]. پس گفت:«نوباوه ای آورده اند، از آن بخوریم.» همگان گفتند:«خوریم.» گفت:«بیارید.» آن طبق بیاوردند و از او مِکبّه برداشتند. چون سر حسنک را بدیدیم همگان متحیر شدیم. و من از حال بشدم. و بوسهل بخندید، و به اتفاق[64] شراب در دست داشت، به بوستان ریخت. و سر، بازبردند. و من، در خلوت، دیگر روز او را بسیار ملامت کردم. گفت:«ای بوالحسن، تو مردی مرغ دلی، سر دشمنان چنین باید.» و این حدیث فاش شد. وهمگان او را بسیار ملامت کردند بدین حدیث، و لعنت کردند.»

و آن روز که حسنک را بر دار کردند، استادم، بونصر، روزه بِنَگشاد و سخت غمناک و اندیشه مند بود چنان که به هیچ وقت او را چنان ندیده بودم. می گفت:«چه امید ماند؟» و خواجه احمدِ حسن هم بر این حال بود، و به دیوان ننشست.

و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنان که پای هایش همه فروتراشید و خشک شد، چنان که اثری نماند. تا به دستوری فروگرفتند و دفن کردند، چنان که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست.

و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکرد چنان که زنان کنند؛ بلکه بگریست به درد، چنان که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت:«بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان.» و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید، و جای آن بود[65]...



برگرفته از کتاب «گزیده تاریخ بیهقی» به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، چاپِ شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

-------------------------------------------------------------------------------- پانویس ها:

[1] خواهم شد، کلمه «خواهم» به قرینه خواهم نبشت حذف شده است.

[2] سال چهارصد و پنجاه.

[3] در آن جهان، گرفتار پاسخ گفتن به کارهایی است که در این جهان کرده است.

[4] استادِ بیهقی و مراد بونصر مشکان است.

[5] بونصر مشکان را.

[6] از آن رو و بدان سبب.

[7] کرده باشد.

[8] روش حسنک غیر از روش بونصر بود.

[9] مسعود را.

[10] فضل و دانش خود صحبت و سخن دیگری است و جای دیگری دارد.

[11] در این میانه چه کاره اند!

[12] در اصل چنین است، اما شاید «تعسّف» باشد به معنی بی راهی و ناروایی.

[13] فاعل «درایستاد» بوسهل است.

[14] قَرمِطی: منسوب به قرمط لقب حمدان، و آن نسبتی است طعن آمیز که به فرقه اسماعیلیه می دادند و آنان را به بی دینی متهم می کردند.

[15] خلیفه رشته مکاتبه با محمود را گست.

[16] عبدوس با بوسهل بد بود.

[17] امیر خواجه احمد حسن را گفت.

[18] امر غایب است.

[19] عبدوس را.

[20] چه قصدهای بزرگی کرد.

[21] از پیش نرفت، نتوانست پیش ببرد.

[22] مراد «القادر بالله» خلیفه عباسی است.

[23] مراد این است که معلوم من نشد و ندانستم که با حسنک چه کردند.

[24] اگر قَرمطی بودن حسنک ثابت شود.
 


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1270
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 24 مرداد 1392
.

سرگذشت نخستین کتاب فارسی چاپ شده در جهان

سرگذشت نخستین کتاب فارسی چاپ شده در جهان نورالله مرادى مشاور اطلاع رسانى رئیس کتابخانه ملى و مسئول خرید نخستین کتاب چاپ شده به خط و زبان فارسی در دنیا روند شناسایی آن و خریداری‌اش توسط این کتابخانه را تشریح کرد. نورالله مرادى کتابدار و مشاور اطلاع رسانى رئیس کتابخانه ملى ایران در گفتگو با مهر با اشاره به اهمیت نسخه‌های اینگونه مهم به برخی از آنها اشاره کرد و گفت: نخستین کتابی که در ایران چاپ شد، "ساقموس" نام داشت که خط و زبان آن ارمنی بود و مربوط به اوایل قرن 11 هجری (بین سال‌های 1025 تا 1030) در زمان شاه عباس بود که در کلیسای وانگ در جلفای اصفهان یافت شد اما اولین کتابی که به زبان فارسی چاپ شده "جمادیه" نام دارد که متعلق به قائم مقام فراهانی و زمان بعد از جنگهای ایران و روس است.

وی افزود: کتابی که اخیراً با عنوان "زندگی عیسی مسیح (ع)" توسط کتابخانه ملی خریداری شده در واقع نخستین کتابی است که به خط و زبان فارسی در دنیا چاپ شده است. این کتاب در سال 1027 در دربار اکبرشاه از پادشان هندوستان و توسط مولانا میرزای قاسم لاهوری از لاتینی به فارسی ترجمه شد.

این استاد رشته کتابداری اضافه کرد: کتاب اخیر در سال 1035 هجری (برابر با 1639 میلادی) در شهر لایدن هلند چاپ شد. حجم "زندگی عیسی مسیح (ع)" حدود 1000 صفحه است که به دو زبان فارسی (سمت راست صفحات) و لاتینی (سمت چپ) نوشته شده است.

مشاور اطلاع رسانى رئیس کتابخانه ملى ایران با اشاره به بخش‌های مختلف این کتاب، گفت: قسمت اول که حدود 600 صفحه دارد به زندگی عیسی مسیح (ع) می‌پردازد و در قسمت دوم در حجمی حدود 200 صفحه، زندگی پطرس قدیس را مورد توجه قرار داده و باقیمانده آن که در واقع بخش سوم کتاب را تشکیل می‌دهد، یک دوره دستور زبان فارسی البته تنها به زبان لاتینی است.

مرادی سپس به سرگذشت نخستین کتاب فارسی چاپ شده در جهان پرداخت و افزود: چاپ این کتاب با پیشرفت استعمار در آسیا و هلند به عنوان یکی از دول استعماری، مقارن بوده است. در آن زمان شرکتی به نام هلند شرقی در هند و با هدف تسلط بیشتر به مردمان آن سرزمین که خط و زبانشان فارسی بود، فعالیت می‌کرد.

وی ادامه داد: بر همین اساس شرکت مذکور برای کارگزارانش دوره‌های دستور زبان فارسی می‌گذاشت و از سوی دیگر برای ترویج و تبلیغ آئین‌ خودشان (مسیحیت) به مردمان آن سرزمین که عموماً مسلمان و هندو بودند زندگی عیسی مسیح را تبلیغ می‌کردند و این کتاب در واقع ترکیبی  از اینگونه سیاستها است.

مرادی با اشاره به اهمیت خرید نخستین کتاب فارسی چاپ شده در جهان توسط کتابخانه ملى ایران گفت: این کتاب 400 سال پیش چاپ شد و متاسفانه جای آن در کتابخانه ملی خالی بود اما من که چندی پیش نسخه‌ای از آن را در یکی از کتابخانه‌های اروپایی دیدم اخیراً متوجه شدم یکی از دوستانم نسخه‌ای از این کتاب را دارد و بعد از صحبت‌های اولیه او را متقاعد کردم که آن را به کتابخانه ملی بفروشد.

مشاور اطلاع رسانى رئیس کتابخانه ملى ایران بدون اشاره به رقم توافقی میان این فرد با مسئولان کتابخانه ملی گفت: بعد از صحبتهای طولانی با این فرد وی هم در نهایت با پیشنهاد من موافقت کرد و این نسخه را به کتابخانه ملی فروخت. اما نکته مهم درباره نسخه مذکور که با پوست دباغی شده بز صحافی و تجلید شده، این است که تمامی صفحات کتاب سالم است و هیچگونه افتادگی ندارد.

مرادی ابراز امیدواری کرد که به زودی این نسخه در محفظه‌ای شیشه‌ای در سالن ایرانشناسی و اسلام شناسی کتابخانه ملی در معرض دید عموم علاقمندان قرار گیرد و با اشاره به اهمیت این نسخه افزود: نکته مسلم این است که تعداد نسخه‌های موجود از این کتاب در جهان بسیار کم است اما وظیفه کتابخانه ملی ایجاب می‌کند که بیشتر به اینگونه نسخه‌ها توجه کند و آنها را خریداری و در معرض استفاده پژوهشگران قرار دهد.

 



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1191
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 24 مرداد 1392
.

چند داستان كوتاه نسبتا جالب

1

 

من دانشجوى سال دوم رشته پرستاری بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چیست؟»

من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا باید می‌دانستم؟ من برگه امتحانى را تحویل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟ استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسیارى ملاقات خواهید کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شایسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند، حتى اگر تنها کارى که می‌کنید لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.

 

من این درس را هیچگاه فراموش نکرده‌ام.

 

 

2

یک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، یک زن مسن سیاه پوست آمریکایى در کنار یک بزرگراه و در زیر باران شدیدى که می‌بارید ایستاده بود. ماشینش خراب شده بود و نیازمند استفاده از وسیله نقلیه دیگرى بود. او که کاملاً خیس شده بود دستش را جلوى ماشینى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشین که یک جوان سفیدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته باید توجه داشت که این ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان در آمریکا بود. مرد جوان آن زن سیاه‌پوست را به داخل ماشینش برد تا از زیر باران نجات یابد و بعد مسیرش را عوض کرد و به ایستگاه قطار رفت و از آن جا یک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.

زن که ظاهراً خیلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسید. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست. با کمال تعجب دید که یک تلویزیون رنگى بزرگ برایش آورده‌اند. یادداشتى هم همراهش بود با این مضمون:

«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کردید بسیار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هایم که روح و جانم را هم خیس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات سر رسیدید. به دلیل محبت شما، من توانستم در آخرین لحظه‌هاى زندگى همسرم و درست قبل از این که چشم از این جهان فرو بندد در کنارش باشم. به درگاه خداوند براى شما به خاطر کمک بی‌شائبه به دیگران دعا می‌کنم.»

 

 

3

در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.

پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟

خدمتکار گفت: ٥٠ سنت

پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید: بستنى خالى چند است؟

خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت : ٣٥ سنت

پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت:

براى من یک بستنى بیاورید.

خدمتکار یک بستنى آورد و صورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریه‌اش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود

یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند، این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود!!

 

4

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم! «هر مانعى = فرصتى»

 



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1271
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 24 مرداد 1392
.

ضرب المثل های اسپانیایی

مثل اسپانیولی : دست سیاه را غالباً با دستکش سفید پنهان می  دارند .
مثل اسپانیولی : حقیقت و گل سرخ هر دو خار دارند .
مثل اسپانیولی : کسیکه یکبار می دزدد ، همیشه خواهد دزدید .
مثل اسپانیولی : هیچ چیز اسان تر از فریب دادن یک فرد درستکار نیست .
مثل اسپانیولی : اگر می خواهی زیاد عمر کنی در جوانی پیر بشو .
مثل اسپانیولی: بدی اشخاص احمق، هم تراز نیکی اشخاص عاقل است.
مثل اسپانیولی: مرد برای آسایش زن می گیرد و زن به خاطر کنجکاوی شوهر  می کند.


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1130
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 24 مرداد 1392
.

ضرب المثل های فرانسوی

مثل فرانسوی : زن و پرنده بدون آنکه به عقب برگردند ،  می توانند ببینند .

مثل فرانسوی : کسی که اندرز ارزان را رد کند طولی نمی  کشد که پشیمانی را با قیمت گرانی خریداری خواهد کرد .

مثل فرانسوی : کسی که به خیال خود می خواهد فقط ضربه  ای بزند ممکن است مرتکب قتلی شود .

مثل فرانسوی : مرد شکست خورده طالب جنگ بیشتر است .

مثل فرانسوی : خانه ات را برای ترساندن موش آتش نزن .

مثل فرانسوی : اگر مار را می کشی ، بچه اش را هم بکش .

مثل فرانسوی : وعده که کردی مقروض می شوی ، مقروض که  شده وعده می کنی .

مثل فرانسوی :ازدواج زودش اشتباه بزرگی و دیرش اشتباه  بزرگتری است .

مثل فرانسوی : زنگ آهن را می خورد و حسادت قلب را .

مثل فرانسوی : پول، به عقلا خدمت می کند و بر احمقان حکومت.

مثل فرانسوی : شوهر و بچه را هرچه در بازی های خود آرام بگذارید بیشتر  به شما محبت پیدا میکنند .

مثل فرانسوی : داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم  گشته ای .

مثل فرانسوی : بهتر است آدمی طرف حسادت مردم واقع شود تا طرف ترحم  آنها .

مثل فرانسوی   : هر کس نگهبان شراف خویش است .

مثل فرانسوی   : یگانه مرد خوشبخت کسی است که تصور می کند خوشبخت است.

مثل فرانسوی   : صاعقه به قلل بزرگ اصابت می کند. مثل فرانسوی   : ضایع ترین روز، روزی است که نخندیده ایم.

 



:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1259
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 24 مرداد 1392
.

ضرب المثل های تازی (عربی)

مثل تازی : معلوماتی که در کودکی فرا گرفته می شود مانند  نقش در سنگ پایدار می ماند.
مثل تازی : اگر مدت چهل روز با مردم بسر بری ، یا مانند آنها می شوی  یا آنها را ترک می کنی .
مثل تازی : عشق هفت ثانیه دوام دارد و هوس هفت دقیقه و اندوه و  بیچارگی یک عمر .
مثل تازی : قول مانند تیر است ، همین که پرتاب شد هیچ وقت به کمان بر  نمیگردد .
مثل تازی : اگر خواستی کسی را سعادتمند کنی ثروت او را زیاد نکن ،  بکوش تا خواسته های او را کم کنی .
مثل تازی : اگر دربارۀ دوست خواستی قضاوت کنی احمقی بیش نیستی ، زیرا  اگر غلط گفته باشی گناهی است نابخشودنی و اگر راست   گفته  باشی چرا او را به دوستی خود برگزیده ای ؟
مثل تازی : آنکه تندرستی دارد امید دارد ، و آنکه امید دارد همه چیز  دارد .
مثل تازی : اقامتگاه خود را دائم تغییر بده . زیرا لذت زندگی در تنوع  است .
مثل تازی : کسیکه غرور دارد حاضر است گم شود و راه را از دیگران نپرسد  .
مثل تازی : قدر دو چیز فقط موقعی دانسته می شود که از دست می دهیم ،  تندرستی و جوانی .


:: موضوعات مرتبط: سرگرمی , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1270
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 24 مرداد 1392
.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی